کد مطلب:150308 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

ظهور پوچی در آخر
آنچه كه من می خواهم بر آن تأكید كنم این است كه وقتی بفهمیم، تن دادن به پوچی و روزمره گی چقدر ناگوار است، می فهمیم كه چرا حسین علیه السلام نجات بخش است و می توانیم با اصل نهضت اباعبدالله علیه السلام تماس پیدا كنیم. گاهی این جوانان را می بینم كه حس می كنند چیز دیگری را از این زندگی می خواهند و لذا نمی توانند به این زندگی دل بدهند ولی نمی دانند چرا و دلیل آن چیست؟ یعنی دل زنده جوان هوشیار می فهمد كه تمام آنچه را كه فرهنگ پوچی ها به او پیشنهاد می كند اگر به دست آورد تازه مثل «صادق هدایت» می شود. صادق هدایت به عنوان یك شاهزاده ی قاجار به قدری پول داشت كه توانست هر كاری را كه می خواهد در ایران انجام دهد،


بعدا هم به پاریس رفت. شهر پارس در آن زمان قبله ی روشنفكران و مركز فساد جهان بود، آنجا هم هر كاری كه می خواست انجام داد، باز دید كه نمی تواند این زندگی سراسر پوچ و غرب زده را تحمل كند در نتیجه در همان جا خودكشی كرد و این جوان می خواهد این طور نباشد. فرهنگ معاویه و غرب یعنی همین پوچی، حالا یك عده تا انتهای این فرهنگ را نمی بینند و در پوچی دست و پا می زنند و یك عده بدتر از اولی، مثل صادق هدایت كه در افق زندگی خود، حسین علیه السلام ندارند و انتهای زندگی غربی را دیده اند، خودكشی را انتخاب كرده اند و حسین علیه السلام داشتن نجات از این پوچی هاست. شما دائما یادتان باشد كه حسین علیه السلام در چه شرایطی بوده است و چه ارزش هایی در آن فضا حاكم شده بود متوجه باشید در شرایطی كه فرهنگ معاویه ای حكومت می كند و مردم به «هیچی» خوش هستند و به همین كه زنده اند راضی اند، همین روحیه باعث می شود كه بعضی ها این نبودن یك كمال بزرگ انسانی را توجیه كنند و خود را نفله كنند ولیاین روحیه كه «هیچی» را به عنوان زندگی بپذیریم روحیه ای نیست كه جامعه به خصوص جوانان ما بپذیرند جامعه در یك یأس نشدن می میرد. شما الان به خودتان نظری بیندازید، می خواهید یك چیزی باشید... تا اینجا خوب است، یعنی این كه متوجه اید آنچه باید بشوید، نیستید، ولی اگر در افق خود برنامه و الگویی را برای نجات از پوچ شدن پیدا نكنید و دل به آن نسپارید، یا با فقر به امید رفع فقر زندگی می كنید و یا اگر اشرافی شدید، كم كم پوچی ظهور می كند، آنهایی را كه زودتر اشرافی شده اند، می بینید كه یك ناامیدی و نگرانی نسبت به نشدن آنچه باید بشوند دارند، و كسانی كه فقیرند می گویند: حالا یك خانه بسازیم و برویم و در آن خود را از گرما و سرما حفظ كنیم، ولی هنوز این نگرانی و دلواپسی را ندارند، پس این نشدنی كه فقیران دارند، اشرافیان شدنش را دارند، حالا اشرافیان یك نشدن می شناسد كه نمی تواند بشود و اینجاست كه پوچی چهره اش را می نمایاند و عموما هم وقتی می نمایاند كه به آخر خط رسیده اند.

جوانان مسلمانی كه حسین علیه السلام دارند اگر بخواهند می توانند آن نشدنی كه می خواهند بشوند و با داشتن حسین علیه السلام به دست آوردند. امام حسین علیه اسلام در زندگی


ما و برای ما آن نشدنی است كه می شود بشویم یعنی اینكه انسان بتواند در شرایط حاكمیت فرهنگ روزمرگی و پوچی، یك انسان بزرگ شود و به همه ی شرایط جزغاله كردن انسان نه بگوید، این، حسینی شدن می خواهد.

باید بفهمید چه آتشی در خرمن ما افتاده است، ما در فضای نامناسب و انسان كش و حق برانداز و شاهنشاهی، خوب می دیدیم كه انسان ها چگونه پوچ می شوند و هیچ می شوند و بعد هم نور انقلاب اسلامی را دیدیم كه نور حسینی بود و كه به ملت خورد و دیدیم كه ملت چگونه معنادار شد و چه معجزه ای بود این معنادارای ملت در آن حال و مقام و اكنون بعد از دوران جنگ تحمیلی، بوی آن پوچ شدن را دوباره داریم حس می كنیم، ترس ما این است كه جوانان ما دوباره به پوچی روزمرگی زمان شاه دچار شوند و خود جوانان ما این را نمی دانند، چون روح انسان وقتی كرخ و بی حس شد ندای حسینی و دعوت انقلاب اسلامی را نمی شنود و لذا غصه و ناله و فریاد ما هم برای جوانان اینطور می شود كه



من گنگ خواب دیده و عالم تمام كر

من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش



انسان به آن دلیل خود را می كشد كه دیگر دوام ضربان قلب و گوش و گردش خون و تنفس ریه ها برایش معنی نمی دهد و آن كس هم كه تنها برای زیستن می ماند در واقع خود را كشته است و همانند اولی جز بی معنایی از زندگی چیز دیگری نمی شناسد و فرقشان این است كه اولی این بی معنایی را تحمل نكرد و دومی این بی معنایی را تحمل می كند و به آن سر و سامان می دهد. و این بی معنایی زندگی كه مساوی كشتن انسان است وقتی واقع می شود كه آرمانهای بزرگ از دست بروند و نهضت و حكمت حسینی همان توجه به آرمانهای بزرگ است تا جلو هیچ كاره شدن انسان در عرصه زندگی را ببندد و در همین راستاست كه وفاداران به نهضت حسین علیه السلام به دستور حزب با دستگاه دولتی به معركه و مانوری كه رئیس فرموده نمی آیند تا باز هیچ كاره باشند، بلكه تماما تحت تاثیر جاذبه ای روحانی به عزاداری عاشورائیان وارد


می شوند تا خود باشند و هیچ كاره نباشند و از این طریق درصدد گریختن از بی معنی شدن هستند.

كسانی را می بینیم كه دیگر ضربان قلب و گردش خون و تنفس ریه ها برای آنها معنایی ندارد و كاری بهتر از خودكشی نمی شناسد و به این كار دست می زنند. افرادی دیگر هستند كه زندگی را همان بی معنایی و پوچی می دانند و صرفا برای زیستن ادامه حیات می دهند - ولی در واقع خود را كشته اند - و این بی معنایی را تحمل می كنند وسعی می كنند به آن سر و سامان دهند. به عنوان مثال دكور خانه را عوض می كنیم بلكه معنی گمشده خود را پیدا كنیم. گاهی فقط برای اینكه نمی دانید چكار باید بكنید به بی خودی خود سر و سامان می دهید. این بی معنایی زندگی كه مساوی كشتن انسان است وقتی واقع می شود كه فرهنگی در جامعه رخنه كند كه در اثر آن آرمان های بزرگ از دست برود و نهضت و حكمت حسینی همان توجه به آرمان های بزرگ است. مگر قبل از اباعبدالله علیه السلام اسلام نبود؟ اسلام بود، ولی قدرت و امید رسیده به اهداف انسان و اسلام در ملت معاویه زده نبود، نمی توانستند بگویند ما هنوز هم می توانیم در قله ی انسانیت برخلاف فرهنگ معاویه زندگی كنیم امروز دنیا هم در همین راستا دقیقا به حسین علیه السلام نیاز دارد. امروز دنیا آرمان بزرگ را در انسانی بزرگ نمی تواند تجربه كند. چون چنین انسانی را نمی شناسد و ندارد. حكمت حسینی همان توجه به آرمان های بزرگ است تا جلوی هیچ و پوچ شدن انسان در عرصه زندگی را ببندد و در همین راستاست كه وفاداران به نهضت حسینی علیه السلام در كربلا به دستور حزب یا دستگاه دولتی به معركه مانور نیامدند. امروزه تمام كارهای دنیا از بی كارگی بشر است، الان شما توجه بفرمایید كه در غرب تورهایی تشكیل داده اند كه بازنشسته های آمریكا را برای گردش به كشورهای آسیایی و آفریقائی می برد، مردم غرب الان یك مشكل دارند كه نمی دانند چه كار باید بكنند، آن وقت بازنشسته هایشان در وضعیتی بدتر به سر می برند. چون وقتی بازنشسته نبودند، لااقل در اداره هایشان - مثل اداره های كشور خود ما - ادای كار


كردن را درمی آورند و سرشان گرم بود ولی الان در موقع بازنشستگی نمی دانند كه باید چه بكنند. شما به كارهای اداری نظری داشته باشید، اكثرا به دلیل بی كاری و سردرگمی این كارها را بوجود آورده اند، بازنشسته های غربی حقوق دارند و هیچ كاری هم ندارند، بعد یك سری توریستی یهودی اینها را شناسائی می كنند و به نام برگشت به عهد كهن معنوی به اسرائیل می برند برای دیدن آثار باستانی و در نتیجه پول زیادی از آنها دریافت می كنند.

قصه آثار باستانی، خود حكایتی دیگر است، شما به راستی فكر می كنید گلدان قدیمی مادر بزرگ خیلی قیمتی است یا حیله ی صهیونیست ها این است كه آدم ها كار حسابی نكنند؟ آمدند گلدان قدیمی را به عنوان عتیقه خریدند و برای من و شما آن را مهم كردند، آنها می خواستند ما را مشغول كنند تا كار حسابی نكنیم. آقای دكتر شریعتی به عنوان جامعه شناس در كتاب «میعاد با ابراهیم» نوشته است كه بزرگترین مشكل جهان غرب، تنهائی زن و مردهائی است كه كم كم از اداره بازنشست شده اند، و برای نشان دادن این تنهایی داستان هایی را مطرح می كند. امروزه هیچ كاره شدن بلائی است كه جامعه را بیشتر از قبل فراگرفته است، آن قدر كه آدم حاضر است پولهایش را به یك شركت صهیونیستی بدهد و برود یك دور دیگر در اسرائیل بزند، تا شاید هیچ كاره بودن خود را چند روز دیرتر ببیند. درمان این مسئله خیلی مشكل است. اما آنچه كه بیشتر مشكل است دردنشناسی این قضیه است. حداقل این تنهائی و این هیچ كارگی را بشناسید. اگر كسی توانست حسین علیه السلام را بشناسد، دیگر با تبلیغات پوچ گرا به این طرف و آن طرف كشیده نمی شود. آیا از خود سئوال كرده اید چرا در زمان جنگ تحمیلی، یك تابلوی تبلیغی در اطراف شهر نبود؟ اگر بود چه می شد؟... بچه های بسیجی ما آن را مسخره می كردند، چرا؟... به دلیل این كه مردم و بسیجیان به جاذبه های روحانی دل داده بودند و عوامل معنی دار شدن انسان را می شناختند در نتیجه، جاذبه های دروغ را نمی توانستند بپذیرند، اول ملت را باید از معنا ساقط كرد تا بعد بتوان جاذبه های دروغ به آنها داد. حالا چرا ملت جاذبه های دروغ را می پذیرد؟ چون می خواهد یك جوری خوش باشد، اگر بنده نتوانستم با


جاذبه های روحانی خوش باشم به سمت پوچ ها كشیده می شوم و میخواهم به صورتی غیر از این صورتی كه هستم باشم. این كه انسان پذیرفته است كه ادای دیگران را در آورد و تقلید كند زمینه است تا با تبلیغات بتوان او را تحت تاثیر قرار داد. این جاست كه جاذبه های روحانی - یعنی جواب نه گفتن به دروغ ها و پوچی ها - را از او می گیرند. این نكته را مطمئن باشید كه فرهنگ معاویه ای با تبلیغات می تواند ملتی را كه ساقط شده و از اهداف معنوی غفلت كرده است به بازی بگیرد، و ما هر چه حسین علیه السلام داشته باشیم یعنی روحیه ای كه فضای تبلیغاتی معاویه ای را به هیچ گرفت و به چه چیزی بلندتر از همه اینها فكر می كرد، دیگر فریب نمی خوریم و از طریق اراده ی حسینی می توان به جاذبه ی روحانی حضرت حق وصل شده و این است معنی اینكه می گوییم امروز بیشتر از دیروز حسین علیه السلام نجات دهنده است چون خودش شده است آن هدف بلند انسانیت. آری امروز به حسین علیه السلام نیاز داریم، یعنی قامت بلند معنویت كه تا اعماق قیامت قد برافراشته و شهادت را میانه ی راه خود می داند.

برای بیشتر روشن شدن معنی پوچ در فرهنگ غربی و جایگزینی های غلط به مثال آخر این بحث توجه كنید، «دیل كارنگی» یك روانشناس آمریكائی است كه در كتاب خود به نام «آئین زندگی» می گوید اگر می خواهید خیلی منظم و بانشاط باشید صبح زود از خواب بیدار شوید، بروید حمام، موهایتان را شانه كنید، معطر شوید، لباس مرتب و اتو كشیده بپوشید، كفش هایتان را واكس بزنید، بیایید جلوی آیینه بایستد و ده بار مرتب این جمله را بگویید «لحظه به لحظه، آن به آن، از همه حیث و هر جهت، بهتر و بهتر می شوم»، 80 درصد مردم آمریكا به این دستور، عمل كردند، چرا عمل نكنند؟ برای اینكه هیچ كاری ندارند بكنند، این یك نوع نظم است ولی پوچ. و حسین علیه السلام نظم ارتباط بشر با غیب را می خواهد پیشنهاد دهد كه تمام معنا و معنویت در آنجاست و معاویه نظم سرد و خشكی جهت رفاه دنیایی انسان به وجود می آورد، منظم كار كنند، بخرند، بخورند، بگردند، این نظم عجیبی است ولی برای هدفی پست. اول تمام انگیزه های متعالی تو را از تو می گیرد و بعد یك نظم ماشینی را به روح و روان تو تحمیل می كند، می بینی به حوائج دنیایی ات می رسی


ولی روحت احساس گرسنگی می كند، نظم های عالی در جهت هدفی پوچ. و چنین نظم معاویه ای - رومی كه خیلی از متدینین آن زمان را جذب كرد و به آن راضی شدند، حسین علیه السلام را فریفته خود نكرد، نظمی كه سیگارهای یك كارتن دارند به طوری كه وزن آنها یك گرم متفاوت نیست، نظم عجیبی است ولی برای كدام هدف؟ حسین علیه السلام آمده است تا نظم حقیقی را بدست آوری یعنی بشر به وسیله ارتباط با عالم غیب می تواند زندگیش را معنادار كند و معنادار كردن زندگی، نظم حقیقی است، و حسین این معنا را به ما یاد می دهد. نظم معاویه ای، نظمی نیست كه شما را نجات دهد، شما اولیاء خدا را ببینید، به عنوان منظم ترین انسانها، قبل از خوابیدن دعایی، ذكری و نیمه شب هم بلند می شوند، كاری می كنند كه باید بكنند. در این نظم یك غفلت بی هدف حاكم نیست، بلكه برعكس نظم را در خدمت هدفی بزرگ - یعنی رهایی از پوچی - به كار گرفته اند. پس گفتیم هم باید پوچی زندگی معاویه زده را شناخت و هم راه رهایی از آن را از حسین علیه السلام دریافت كرد تا در قرنی كه پوچی تا مغز استخوان انسان نفوذ كرده ما پیام نجات بشر را از طریق حسین علیه السلام بگیریم و به كار بندیم. در جلسه های آینده باید در شناخت بیشتر پوچی و شناخت راه حل ارائه شده توسط امام حسین علیه السلام متمركز شد.

و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته